فروغ فرخ زاد



 ************

فروغ فرخزاد در 8 دی سال 1313 به دنیا آمد. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ با مجموعه‌های اسیر ، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد . سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او ، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر ، با انتشار مجموعه تولدی دیگر تحسین گسترده‌ای را برانگیخت ، سپس مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید. بعد از نیما یوشیج فروغ در کنار احمد شاملو ، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است . نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید. فروغ فرخزاد در 24 بهمن سال 1345 در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت.

سخنی از علیپور آزاد: کاربران عزیز، بنده تلاشی شبانه روزی انجام داده ام تا بتوانم تمام اشعار فروغ فرخزاد را که به صورتی متاتشی و نامنظم بود به صورتی فهرست وار و مرتب در این سایت جمع آوری کنم، لذا از شما توقع دارم چنانچه اشعاری از این وب را در وبلاگ یا سایتی دیگر درج می کنید، منبع آن را نیز درج کنید.

با تشکر فراوان، مهدی علیپور آزاد    وبسایت دکلمه ها 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای مشاهده ی آغاز اشعار هر کتاب روی نام آن که با رنگ قرمز نوشته شده کلیک کنید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 کتاب "اسیر"

شب و هوس : در انتظار خوابم و صد افسوس ...
شعله ی رمیده : می بندم این دو چشم پر آتش را ...
رمیده : نمی دانم چه می خواهم خدایا ...
خاطرات : باز در چهره ی خاموش خیال ...
رویا : باز من ماندم و خلوتی سرد ...
هرجایی : از پیش من برو که دل آزارم ...
اسیر : تو را می خواهم و دانم که هرگز ...
بوسه : در دو چشمش گناه می خندید ...
ناآَشنا : باز هم قلبی به پایم اوفتاد ...
حسرت : از من رمیده ای و من ساده دل هنوز ...
یادی از گذشته : شهری ست در کنار آن شط پر خروش ...
پاییز : از چهره ی طبیعت افسونکار ...
وداع : می روم خسته و افسرده و زار ...
افسانه ی تلخ : نه امیدی که بر آن خوش کنم دل ... 
گریز و درد : رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت ...
انتقام : باز کن از سر گیسویم بند ...
دیو شب : لای لای ، ای پسر کوچک من ...
عصیان : به لب هایم مزن قفل خموشی ...
شراب و خون : نیست یاری تا بگویم راز خویش ...
دیدار تلخ : به زمین می زنی و می شکنی ...
گمگشته : من به مردی وفا نمودم و او ...
از یاد رفته : یاد بگذشته به دل ماند و دریغ ...
ناشناس : بر پرده های در هم امیال سر کشم ...
چشم به راه : آرزویی است مرا در دل ...
آیینه ی شکسته : دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز ...
دعوت : تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم ...
خسته : از بیم و امید عشق رنجورم ...
بازگشت : ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ ...
نقش پنهان : آه ، ای مردی که لب های مرا ...
بیمار : طفلی غنوده در بر من بیمار ...
مهمان : امشب آن حسرت دیرینه ی من ...
راز من : هیچ جز حسرت نباشد کار من ...
دختر و بهار : دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ...
خانه ی متروک : دانم اکنون از آن خانه ی دور ...
یک شب : یک شب ز ماورای سیاهی ها ...
در برابر خدا : از تنگنای محبس تاریکی ...
ای ستاره ها : ای ستاره ها که بر فراز آسمان ...
حلقه : دخترک خنده کنان گفت که چیست ...
اندوه : کارون چو گیسوان پریشان دختری ...
صبر سنگ : روز اول پیش خود گفتم ...
از دوست داشتن : امشب از آسمان دیده ی تو ...
خواب : شب به روی شیشه های تار ...
صدایی در شب : نیمه شب در دل دهلیز خموش ...
دریایی : یک روز بلند آفتابی ...


گناه : گنه کردم گناهی پر ز لذت ...
رویا : با امیدی گرم و شادی بخش ...
نغمه ی درد : در منی و این همه ز من جدا ...
گمشده : بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ ...
اندوه پرست : کاش چون پاییز بودم ...
قربانی : امشب بر آستان جلال تو ...
آرزو : کاش بر ساحل رودی خاموش ...
آبتنی : لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز ...
سپیده ی عشق : آسمان همچو صفحه ی دل من ...
بر گور لیلی : آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز ...
اعتراف : تا نهان سازم از تو بار دگر ...
یاد یک روز : خفته بودیم و شعاع آفتاب ...
موج : تو در چشم من همچو موجی ...
شوق : یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی ...
اندوه تنهایی : پشت شیشه برف می بارد ...
قصه ای در شب : چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد ...
شکست نیاز : آتشی بود و فسرد ...
شکوفه ی اندوه : شادم که در شرار تو می سوزم ...
پاسخ : بر روی ما نگاه خدا خنده می زند ...
دیوار : در گذشت پر شتاب لحظه های سرد ...
ستیزه : شب چو ماه آسمان پر راز ...
قهر : نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟...
تشنه : من گلی بودم ...
ترس : شب تیره و ره دراز و من حیران ...
دنیای سایه ها : شب به روی جاده ی نمناک ...


عصیان ( بندگی ) : بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز ...
عصیان ( خدایی ) : نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند ...
عصیان خدا : گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم ...
شعری برای تو : این شعر را برای تو می گویم ...
پوچ : دیدگان تو در قاب اندوه ...
دیر : در چشم روز خسته خزیده است ...
صدا : در آن جا ، بر فراز قله ی کوه ...
بلور رویا : ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر ...
ظلمت : چه گریزیت ز من ؟ ...
گره : فردا اگر ز راه نمی آمد ...
بازگشت : عاقبت خط جاده پایان یافت ...
از راهی دور : دیده ام سوی دیار تو و در کف تو ...
رهگذر : یکی مهمان ناخوانده ، ...
سرود ِ زیبایی : شانه های تو ...
جنون : دل گمراه من چه خواهد کرد ...
بعدها : مرگ من روزی فرا خواهد رسید ...
زندگی : آه ای زندگی منم که هنوز ...


آن روزها : آن روز ها رفتند ...
گذران : تا به کی باید رفت ...
آفتاب می شود : نگاه کن که غم درون دیده ام ...
روی خاک : هرگز آرزو نکرده ام ...
شعر سفر : همه شب با دلم کسی می گفت ...
باد ما را خواهد برد : در شب کوچک من ، افسوس ...
غزل : چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی ...
در آب های سبز تابستان : تنها تر از یک برگ ...
میان تاریکی : میان تاریکی ...
بر او ببخشایید : بر او ببخشایید ...
دریافت : در حباب کوچک ...
وصل : آن تیره مردمک ها ، آه ...
عاشقانه : ای شب از رویای تو رنگین شده ...
پرسش : سلام ماهی ها ...
جمعه : جمعه ی ساکت ...
عروسک کوکی : بیش از اینها ، آه ، آری  ...
تنهایی ماه : در تمام طول تاریکی ...
معشوق من : معشوق من ...
در غروبی ابدی : روز یا شب ؟ ...
مرداب : شب سیاهی کرد و بیماری گرفت ...
آیه های زمینی : آن گاه خورشید سرد شد ...
هدیه : من از نهایت شب حرف می زنم ...
دیدار در شب : و چهره ی شگفت ...
وهم سبز : تمام روز در آیینه گریه می کردم ...
فتح  باغ : آن کلاغی که پرید ...
به علی گفت مادرش روزی ... : علی کوچیکه ...
پرنده فقط یک پرنده بود : پرنده گفت : ( چه بویی ، چه آفتابی ، آه ...
ای مرز پرگهر ... : فاتح شدم ...
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد : به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد ...
من از تو می مردم : من از تو می مردم ...
تولدی دیگر : همه ی هستی من آیه ی تاریکی ست ...


ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... : و این منم ...
بعد از تو : ای هفت سالگی ...
پنجره : یک پنجره برای دیدن ...
دلم برای باغچه می سوزد : کسی به فکر گل ها نیست ...
کسی که مثل هیچ کس نیست : من خواب دیده ام که کسی می آید ...
تنها صدا ست که می ماند : چرا توقف کنم ، چرا ؟ ...