یادته

رو تن پاک درختی با قلم نوشتم این بار
سال نود آمد تو کجایی ای یار
یادته میگفتی پارسال می رسیم به هم همین سال
یادته گفتم نمیشه بخت ما شگون نداره
همون روز بارون می اومد گریه ها آروم می اومد
یه صدای پای سردی از کنار شهر می اومد
آخرین روز آخرین شب آخرین نزدیکی ما
مرسی از ماه و ستاره هم نگین شب ما
زیر این سقف کبود و پشت سر سیاهی شب
تا سحر کنار ما هم تا همان تباهی شب
خنده بازار کم شده بود گریه پشت گریه آمد
دل ندا میداد همین شب پشت سر جدایی آمد
گرمی حرم نفسهات روی گونه های من بود
سردی ترس جدایی روی شونه های من بود
عشق تو جنون وحشت میدره حرم تنم را
اما مهربان تر از نسیمی میبره هوش سرم را
رو تن پاک درختی با قلم نوشتم این بار
سال نود آمد تو کجایی ای یار
یادته میگفتی پارسال می رسیم به هم همین سال
یادته گفتم نمیشه بخت ما شگون نداره
یادته زیادی سوختیم یادته گفتی نباختیم
یادته ما رو می بردند یادته جدامون کردن از هم
یادته جداشدیم از هم

یادته ... یادته

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389