روستای تنهایی

به فکر یک روستا هستم
که سر به فلک کشیده باشد
مردمان کمی باشد
مردمکان نیز باشد
به فکر چرخ آسیابی که
بچرخد به قدرت آب
و من نظاره گر باشم
آن سوی مرداب
روی یک شاخه گل نیلوفر
پروانه خواب می بیند
کنار بید کهن سال
کهنه سواری جان می دهد
بگو نیایند از دیار ماشین
از دیار دود و خشم و آهن
دیار ما هنوز بوی خدا می دهد
بگو نیاید دیو وحشی
به فکر یک رویا هستم
رویایی که تو در آن باشی
روی چمن های نمدار سحر
غلط خوران به دنبال بوی بهشت
یا نگاهی از روی شاخه های بلند
یا رد شدن از رودخانه کم عمق
تو چه آرام خیس می شوی
خیس شو زیر باران بهار
به فکر یک روستا هستم

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1390