پشت تاریکی ها
پشت تاریکی ها خانه ایست

و در آن خانه نوری از پشت پنجره پیداست

من معلق در هوا همانند پرستو

نظاره گر اویم

از پشت پنجره های مه آلود، قلمی در حال نوشتن

تکنه نانی، کم صدا، بسته ای سیگار

و نگاهی از یک مرد که گاه گاهی افق از تاریکی چشمانش پیداست

آنچه می نویسد این است

پشت تاریکی ها خانه ایست

خانه ای باید ساخت در روشنایی

آنجا که افق پیداست در تاریکی

پشت اولین درخت پیر یادگاری

و در آن خانه کودکی آشکار خواهد شد

که نگاه آرزوهای بر باد رفته ی ماست

می توان از او پرسید...

می توان به جای هر کس شد که مانند کرکس شد

و تا عمق نفرت در شهوت رفت

چرا که می توان مانند کودک شد

که تا فاصله ها پیداست، در آرزوهای نهفته بود

خوب نیست بودن در نبودن

آنگاه که بودنی در کار نیست در نبودن

پس بایستی بیدار در خودمان باشیم

پشت تاریکی ها خانه ایست که می خواهم همیشه در آنجا باشم

با چراغی کم سو، تکه نانی، قلم و دفتر کاهی و مداد یادگاری

پشت تاریکی ها خانه ایست

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389