پرواز

بگو ای رفیق سازم

کمکی که شعر بسازم

بگو از دردی نهفته

تو دلای سرد و خفته

بگو از روز بهاری

چشای خیس قناری

بگو از مادر عاشق

از شکستن شقایق

بگو از دردی که سهمگین

شده تو دلای غمگین

بگو از پدر که روزی

شده محتاج یه روزی

بگو از افتادن برگ

منتظر برای یک مرگ

بگو از چراغ خاموش

از یه فریاد تا فراموش

بگو از مغزی که پوکید

یا همان کتاب که پوسید

بگو از خودت برادر

چه خبر از تو و خواهر

بگو از ترس و هراسی

از یه هوش و بی حواسی

بگو از مادر بگو باز

از یه شاهین از یه پرواز

بگو از دلت، گرفته؟

حتی آسمون گرفته

بگو از هوای سمی

از دلای سرد و سنگی

بگو از گله ی گوسفند

از نقابی پشت پوزبند

کش خبر داشتی نداری

حتی فهم یه قناری

با توام ای که نشسته

سر پرواز شکسته

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389