پریشانی

به یکباره چشم برگشودن
و دنیای زشت را بدیدن

گوش بر سرزنش ها نهادن
سر به زیر از شرم انداختن

در جوانی از خلق گریختن
به گوشه ای خلوت گزیدن

دست بر جیب خالی گذاشتن
به پرسه ها امید گماشتن

دوستی با حسرت نگریستن
چشم هایش بر اشک گریستن

قسم به داشته ها خوردن
داشته های تو بی فایده بودن

در خیالات خام چشم بستن
و در یک رویا گم گشتن

به وقت بیداری باز گریستن
که ای کاش هنوز خواب بودن

به عکس های دختری نگریستن
و نامه ای از او و نخواستن

به زیبایی او در آیینه نگریستن
و باز و باز هر روز گریستن

از گرسنگی هر روز روزه داشتن
گاه به جیب های دیگری چشم داشتن

چه بگویم باز، دردسر داشتن
اوصاف جوانی در جوانی نداشتن

شندین جملات از دیگر جهان
از زبان مادری مهربان

آیا گرسنه اند فرشتگان!؟
گوید مادرم نه ای جوان

و باز در حسرت نگریستن
به طعام مادرم غم خورن

به چشم های او هنگام گریستن
در تمنایش از خدا برای زیستن

ای کاش باز می گشتم به نبودن
به بودن در نبودن و هرگز نبودن

آه چه زیباست تصور بودن
در کنار هم اما یکسان بودن

شاعر: مهدی پورآزاد - 1392