پاییز

وقتی پاییز میشه با من هم صدای پرسه هایم
که ازغروبش و طلوعش می گیرم من بوسه هایم

وقتی برگای قشنگش خشخش زرد و پر رنگش
می پیچه تو خاطراتم من میشم میزبان گرمش

من هنوزم بوسه دارم از روزای سرد پاییز
کاری با هوس ندارم عشق من بود بی قلاویز

حس غربتی نداشتم رو برگاش که پا می گذاشتم
کاری با بهار ندارم پاییز رو من دوست می داشتم

اما پاییز هم غریب شد وقتی که حرفاش فریب شد
منو قصد رفتنی شد اما عشق بی من صلیب شد

حالا یک صحبتی دارم پای رفتن کاری دارم
آره با تو من بهارم بی تو که عمری ندارم

عشقم رو به تو سپردم از تو که خاطره دارم
جونش رو ازش نگیری نگی که چاره ندارم

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389