نوزاد بر پیکر مادرش

چه شد! چرا؟! چرا اینگونه شد؟

چرا نوزاد تو گرسنه شد

چه شد، چرا تشنه شد

کو کجاست مادری که کشته شد

چه شد چرا اینگونه شد

آه، ای خدا، چرا مادر او کشته شد؟

کی شیر دهد نوزادش را

پاره ی تن، طفش نازش را

آه، خدا دلم پاره شد

وقتی دیدم مادری بیگناه آواره شد

نوزاد، خود را کشاند سر بالین خونین مادرش

سینه اش را یافت، مکید شیر نداشته اش

گاه ناله میزد پاسخ نبود دوباره می مکید

گاه مرگ را میدید اما باز می مکید

اشک می ریخت با آب خشکیده ی بدنش

ناله میزد با صدای گرفته ی گلویش

آه ای خدا سینه ام گداخته شد

از تصویر نوزادی که بی دلیل کشته شد

دیشب در آغوش مادرش بود

در آغوش فرشته ی زمینی اش

مادر برایش لالایی می خواند

لالایی شیرین بود برای خواب کودکش

نمی دانست فردا چه خواهد شد

به کدامین گنه کشته خواهد شد

اینک به خاک و خون کشیده اند

مادر و نوزاد یگانه اش

من تاب و توان دیدنم نیست

چه خواهی کرد با کشندگان پیکرش

خدایا کاری کن، کاری که کاری کند

این ظلم و جنایت آشکار را تمام کند

شاعر: مهدی پورآزاد - 1392