ای نفس من و دیوار آتش
ای خو گرفته به تماشای شرارت
ای نفس من و ایستادنم در تو
ای تو که مگویم با تو رو رو رو
ای تو که به تو خو شده بودم روزی
از هر چه که داشتی می سوختم روزی
ای نفس گنه آلود شیرین بودی
با من تو به از این مردم بد بودی
من روزهای زیادی به تو پرداختم
کشتی مرا اما از تو مرد ساختم
یاد آرم روزهای سرمستی را
روزهای زیاد خوردن و سیگار و مستی را
یاد آرم اشعار تباهی را
بر گردن یک خاموش مرد جنگی
شراره های نفس و شهوت و دو رنگی
گاه می رفتم به سراغ سیگار مفنگی
یاد آرم چه روزهای بیهوده ای داشتم
در سرزمینی که با مرگ فاصله ای نداشتم
مینای من مرغ خوش آوازی بود
همجنس با جنس بعدی در توازن بود
آه ای واژه های شعر بعدی
مست می رقصند از آواز مرد غمگین
آه چه شد که دیوانه گشتم
مگر غیر از همین است که آواره گشتم
من اهل این بند و بساط نبودم
دیدم اینجا همه دو رنگند من یک رنگ گشتم