مسند عشق
چون جهان بر عشق پایدار است
همه چیز در منطق عشق آزاد است

جهان در مسند عشق منظم گرفت
مهتاب شب از عشق آرام گرفت

حتی مور از قدرت عشق دانه می کشد
بین، فلک که از او اینگونه کار می کشد

پروانه به دور شمع از آتش عشق سوخت
همان پروانه که روزی پیله ای دوخت

بوی گل در گلستان از عشق معطر شد
عمر گل در بوستان از عشق منظم شد

آسمان چتر بر زمین می دوزد گاه سایه ای
گاه بی چتر از حرارت می سوزاند پاره ای

عشق گاه می باراند ابری را بر رحمتی
عشق گاه می خشکاند تکه ای بر حکمتی

دلها در تاریکی آرام می گیرد بیتاب
دیده بر نقطه ای آسان می گیرد به خواب

این انسان است که می گوید از عشق؟
تفسیر کرده است آن را به صدها عشق

گاه بویی از شهوت می آید از آن نام پاک
وای، می فروشند آن را در کوچه ای بی باک

اما معنای عشق از طبیعت آشکار است
در زمین و زمان معنای آن یکسان است

عشق نهان دارد چیزهایی که ما ندانیم
اسرار عشق آن باشد که شاید بخواهیم

هرکه گوید من عاشقم بی درنگ وزنی کن
در تجسم بر چشمانش لحظه ای یاری کن

آن که عشق را با هوس یک بداند عاشق نیست
آن که عاشق نباشد می توان گفت لایق نیست
شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389