منی از من
بعد رفتنت غمی شد خاطرات مانده ی تو
آمد و جایی نشست که گفتند آنجاست دل تو

بعد رفتنت سیاه شد همه ی رخت های شادم
منتظر به راه نماندم چونکه می دیدم زیادم

بعد رفتنت خاک هم برای دوری تو اشک ریخت
ماهِ کاملِ دیشب، از نبودنت گریخت

همه یک گوشه بغض کردند، همه ی پری های تو
من چه بگویم تو که نیستی، من نیستم شبیه تو

روز رفتن تو جشن بود اون بالا تو آسمونا
ولی این پایین عذا بود توی قلب آرزوها

بعد رفتنت که رفتی دیدم این گوشه می پوسم
رفتم و خواستم از خالق تا لباسِ تو بپوشم

تازه حالا که تو نیستی قدرتو دارم می دونم
من پشیمونم از اینکه پیش تو چرا نموندم

وقت رفتنت مبهم بود، بعد رفتنت مبادا
وقت رفتنت فرشته ها، آمدند همراه خدا

تو عزیز دل کیستی که مرگ پیشت زانو زد
تو بگو بگو تو کیستی که خدا تو را صدا زد

وقت رفتنت خواب بودم خواب من تو را کم داشت
وقت بیداری پشیمان از اینکه دنیا تو را کم داشت

تو به کَس نبستی دل را جز خدا که عاشقت بود
از همه آرام گذشتی که تا نگویند او بد بود

حالا من شکل تو هستم شکل افکار پسری آزاد
منتظر برای مرگی تا بگوید نوبت توست پورآزاد
شاعر: مهدی پورآزاد - 1392