کودکی می آید

صدای زوزه ی باد می آید
آهسته و آرام کودکی می آید
وای، چرا چشمانم تیر می کشد
چگونه تصویر ناگهان  پیر می کشد
من پشت پنجره ی کلبه ی تنهایی
تو روبروی دشت بی نهایت رویایی
پنجره را می بندم در باز می کنم
تو را از روبروی در آواز می کنم
تو جواب نمی دهی، ناز می کنی
مرا با صدای انس، آواز می کنی
در می بندم،  به آیینه روان می شوم
پیر می بینم خود را ولی جوان می شوم
تو در کنار من اما در  آیینه نیستی
تو  انسانی یا جن، بگو  کیستی؟

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1390