جنگل
پشت سر گله ی وحشی روبرو جاده بسته
تا که خواستم اوج بگیرم یه نفر بالمو بسته

سایه ها خیلی بلند بود قد یه دیوار سنگی
طعم زخمو من چشیدم مثل زهر مار زنگی

ساده بودن کار من بود رنگ گله رنگ مرگ بود
زیر دندان یه گرگی لاشه ی عشق خودم بود

قانون جنگل نوشته تو باید دیونه باشی
تا که دیدی تو یه طعمه اونو خوب دریده باشی

میشه چشماشو نبینی تا دلت سنگی بمونه
گوش بده قانون جنگل همیشه یادت بمونه

اما آدم قصد عشق داشت قصد پرواز دوباره
توی این جنگل نوشته نقش توست فقط پروانه

اما من زیادی سوختم نقشمو تازه فروختم
توی بازی که میباختم پیله رو حسابی دوختم

برای دریدنشون دندون خوبی نداشتم
وقت مکر و حیله اما فکر خوبی من نداشتم

قانون جنگل واسه تو فصل تازه ای نوشته
نسل تازه ای از گرگ را توی این جنگل گماشته
شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389