فاصله


من و یک دختر شالیز چقدر فاصله داریم
مگه ما نگفته بودیم که فقط یک خدا داریم

دستای دختره خاکه تن اون ولی چه پاکه
همیشه توفکر کاره انگاری راحت نداره

دختر شالیز هنوزم گرم بازی با علف بود
دست یک دختر شهری شیشه ای عرق بود

دختر شالیز چه خسته توی تخت خاب نشسته
دختری دیگه شکسته چونکه جای بد نشسته

دختر شالیز نمازش کوهی از راز و نیازش
اوج احترام و خواهش وقت تعظیم و سلامش

دختری دیگر سرودش اوجی از کوه غرورش
معنی لباس خوبش توی ذهن لال و پوکش

دختر شالیز فقیره چون که بابائی نداره
دختر دیگه واسه پول میگه چاره ای نداره

که خودش رو می فروشه اون دیگه حسی نداره
واسه پول بهونه کرده که دیگه چاره نداره

خدایا فاصله ها رو اگه میشه کمترش کن
اگه میشه دنیا رو بهتر از این امنترش کن

دختر شالیز دوباره میگه که توان نداره
نکنه اونم ببازه که بگه چاره نداره

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389