دوری تو

چه کنم؟! از بس دلم گرفته از دوری تو
شعر می گم شاید آروم بشم از سوری تو
تو که رفتی دل من طوری شکست
که کسی لای شکسته هاش نشست
واسه  اینه  که  دلم  خوب  نشده
خوب چی بگم دوباره عاشق نشده
بعضی شب ها خواب به چشمام نمیاد
بی خودی بهونه می گیره کسی که نمیاد
ولی بعضی شبا اونقدر دل من بغضی می شه
که خدا روح منو می بره جایی که دلم آروم بشه
منظورم اینه که خواب تو رو می بینم گلم
تا که بیدار می شم و آروم می گیره دلم
دلم از این می گیره منی که عاشق توام
چرا می ری پیش اون که ندونه قدر توهم
دلم از این می گیره که کم نبارید چشم من
شب رفتنت چشمه می ساخت بستر من
تو که رفتی دشنه زد رفتن تو به قلب من
آخرین نگاه تو خنجری بود  به  چشم  من
ولی    امشب   دیگه   طاقت    ندارم
که   به   فردا   چشم   امید    بزارم
می ترسم فردا شب هم بیاد  ولی
خبری   از   تو   نباشه   نازنین
واسه اینه که میخوام  امشب  برم
به    دیار   مردگان   سر   بزنم
اگه   اونجا    غم   من  کمتر باشه
دیگه  برنمی گردم  تا  غم   باشه
اگه   اونجا  تو  رو  پیدا   نکنم
میام   تا  دوباره   آغاز   بکنم

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1390