دنیای پری ها

دریچه ها باز می شوند
کلید آن ایمان است
مادرم می گفت به من
در باغ
روی سکوی کنار پنجره
تکیه زنان به میله های زنگ زده
می نگریستیم به پرواز
به دشت پوشیده از لباس آواز
بوی خدا می داد آن ساز
در آن شب بود
پس از آن در شبی دیگر
به خواب دیدم دری پیدا
بگفتا باز کن تو ای زیبا
شنیدم من سخن ها
همی می گفت
بگشای دری از درها
دری دیدم کنار آن کودکی پیدا
دخترکی از جنس رویا
همی چشم دوخته بود به چشمانم
بگفتا در من بگشای
پا بگذار به دنیای پری ها
آه، مردم
من دیدم به چشم
دنیای پری ها واقعیست
دریچه ها باز می شوند
کلید آن ایمان است
مادرم می گفت به من
دری پیدا

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1390