دلگیر

 

منو خیلی گم کردی لای خودخواهیات

انگار اون من نبودم که می موندم باهات


تو منو گذاشتی رفتی مثل یک غنچه ی تنها

همه خندیدند به حالم به حال عاشق تنها


حالا من تو کنجی از غم، تک و تنهایی نشستم

تو بیا منو رها کن که همیشه من شکستم


من غروری که ندارم اونو پای تو شکستم

تو بیا ،تو بیا، من به پای تو نشستم


اگه تو یه روز بیایی حرفی از ظلمت نگویم

با اینکه ظلم کردی رفتی همیشه از عشق بگویم


تو ندیدی، نچشیدی، عشقی که من در تو دیدم

تو مرا هرگز ندیدی من درونت را می دیدم


ولی از سینه ی پاکت نور عاشقی می تابید

وقتی که نورت را دیدم، دیدم که به من می تابید


من و تو عاشق شدیم و روزگار اول قشنگ بود

ولی جنس هم نبودیم شاید این دلیل غم بود


همیشه فرار می کردم من از حس و حال امروز

که تو از من دور باشی من بسوزم هر روز

 

شاعر: مهدی پورآزاد - 1392