در ستایش خدا


تو به خود بهتر نگاه کن تا خدای را ندیده ای دوباره نگاه کن
بر گدا که می گذری طعام عطا کن بی پرده رد شو آرام گذر کن

خدای بزرگ است ببین جهان را آفرینش این گیتی نهان را
سری نهاده است در گذر از گدا، گدا نیز وسیله ایست آشکارا

آنکه شب را به صبح رساند و و روشنی را بر تاریکی
همان که لیلی و مجنون را ساخت داستان دو عاشق کوکی

بین خدای را آنکه تو را روزی از نو خواهد ساخت
وای بر تو چرا شک داری تو را هلاک خواهد ساخت

آنچه خدای خلق کرد از برای من و توست وای بر ما
بهشت و جهنم نیز همچون سرای من و توست وای بر ما

همان خدای که زیباترین را انسان آفرید فقط در ستایش او
همان خدای که انسان را از چه آفرید مرحبا بر آفرینش او

به آنچه از افکار تو رد می شود فکر کن ببین تو فکر داری
به هرچه خواهی غلبه کن تو در آفرینش جهان برتری داری

پس شب و روز در ستایش خدای باش که اوست ایزد منان
در راه او همیشه صبور باش اوست پناهگاه همگان

می دانم فرقه ها بسیار است تو نیز می دانی شیطان در کمین
می شمارم دلهایی که بیمار است تو نیک گفتی بدترین

شب و روز می توان دید جوانان هرزه دختران بی پرده
کسی دید و رد شد گریست و گفت مانند انسانهای برده

اما چه توان کرد ما فقط در ستایش خدای بزرگ هستیم
خواهیم اصلاح کنیم اما نتوانیم از خدای جویای کمک هستیم

سجده به سوی خدا بردگی نیست بندگیست به بدان بگو بدانند
این کار ما از ترس نیست از عاشقیست به همه بگو بدانند

شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389