چه گویم
یکی بر بال عشق هر روز سوار است
یکی مانند او هر روز خراب است

یکی حتی خبر از خود ندارد
نمی داند چرا بر او سوار است

برادر با برادر بر سر مال
شبانه روز گویا در ستیز است

کسی را هم اگر دیدی تو با پول
بدان دستش به جایی در بگیر است

چوپان گله ی روستای ابتر کو؟
کمال را گویی؟ امروز رئیس است

مسافرکش شد همسایه ی ما
با مشتی مدارک و لیسانس است

خسته و کوفته می آید به خانه
وقتی حرف میزند گویا اعصاب است

من هم که سراغ کار بودم
سر در آوردم از جایی که بیکار است

گویا شعر ما هم به هم ریخت اما
هنوز اشعار ما بر سبکی سوار است
شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389