بافتی
درود به تو که برای من به پا خواستی

در آن روزها که کم بودم زیاد کاشتی

من عشق تو نبودم مرا عاشق ساختی

گرچه مهم نبودم از من رویا بافتی

به پای من وفادار بودی و ساختی

همان زندگی را که همراه من باختی

در آن کلبه که باهم بودیم تو آراستی

چقدر زیبا بودی در آن شب به راستی

تو در رقص بودی و من گم از زیادی

شب تاریک و جهان غرق در سیاهی

فارغ از صدای ناله های بی پنهانی

گاه صدای گرگ ها در این حوالی

باز بنوش از این جرعه در بی خیالی

غم مخور هیچکس نیست در بی نیازی
شاعر: مهدی علیپور آزاد - 1389